یک سال بود دلم هوای اون اشتیاق و هیجانی رو می کرد که اون روز زمستونی سر کلاس دکتر ارس داشتم،
خبری هم که امروز شنیدم هیچ کم از اون روز نداشت. حالتی که می خواستم فریاد بزنم از خوشحالی مثل اون روز با این تفاوت که ایندفعه مائده ای نبود که بخواد همراهی کنه، من بودم تنها...!
امروز هم از اون روزایی هست که اصرار به ثبتش دارم. یکی دیگه از اتفاقات مهم زندگیم..... :-)
بیست و نهم- فروردین-هزاروسیصد و نود و سه