12 بهمن
درست وقتی دلم داشت با یه نفر نرم می شد که ببخشمش، وقتی یکی دو ماه کاملا هیچ ارتباطی باهاش نداشتم و ازش بی خبر بودم،
یکدفعه خبری از یه بنده خدایی ازش می شنوم و تصمیم می گیرم دیگه هرگز نبخشمش.
اولین باریه که از خدا می خوام کسی رو نبخشه! ولی اگه من سنگم اون سنگ تره...
آدم ها از چیزی که من ازشون ساخته بودم....ادامه نمیدم، الان عصبانیم و شاید حرفی رو بزنم که نباید!
درست یک سال اخیر من داره مو به مو تکرار می شه...
نمیدونم شاید خدا دیده من خیلی هم قوی نیستم ، می خواد سوال تکراری ازم امتحان بگیره!
اما آخه چه فایده! الان که وقت ارزیابی نبود! من هنوز جواب این سوالو پیدا نکرده بودم!
دلم شکسته ولی خدا ایندفعه با خاک یکسان می شم....
از دیروز منتظر یه برف حسابی بودم ولی الان برف میاد و من...
خسته ام...
کاش همه چیز تموم شه...من تموم شم...دنیا تموم شه....
وبلاگ یکی از اتفاقات خوب زندگیم بود ولی دیگه شاید خوب نباشه!
- ۹۲/۱۱/۱۲
حالا بیخیال.. یکی که تو قبولش نداری حرف خوبی میزد .. میگفت : "یکی دل به دلت نمیده تو چرا از همه چیز دل میکنی" ؟
یه داستان میخوندم که نتیجه اخلاقیش این بود که تا دنیا امتحان میگیره ازت از یه درس تکراری ..
تا زمانی که یه اونو رو پاس کنی .. مثل دانشگام نمیشه زیرآبی رفت از نمره ش(مثه من!) .. اعتراضم نمیشه کرد (مثه کلاسای نوابی!)