ما شش نفر !
از سال اول توی دانشگاه یه حس غریبی داشتم با بچه ها، درس ها، فضای دانشگاه و طرز فکرهایی که اصن شبیه من نبودند، حتی خودشون هم شبیه هم نبودند...رفته رفته این حس کمرنگ شد یا بهتر بگم شاید فراموش شد. ترم 3 به اوج خودش رسید و غیرقابل تحمل شد اما باز هم با وجود دوستای نزدیکم تحمل کردم.
کلا فکر می کردم من و فقط دو نفر دیگه ناخالصی های این رشته و این دانشگاه هستیم و همیشه از یه عده می ترسیدم، یه عده که تو تصور من فقط یه کتاب بزرگن که فقط یه موضوع رو دنبال میکنن و اون فقط فیزیک و ریاضیه که هیچوقت سمتشون نخواهم رفت!
مدت نه خیلی زیادی هست که با سه نفر دیگه از جنس خودم آشنا شدم یه جورایی ناخالصی به تعبیر خودم : )
بعد 3 سال از این دوران دانشجویی که باید بهترین دوران باشه، یه پیک نیک فوق العاده امن و اروم و هیجان انگیز و خوشمزه رو با این پنچ نفر تجربه کردم. حالا دیگه باید بگم ما 6 نفر به جای ما 3 نفر.....
- ۹۲/۱۱/۰۹